امروز عجیب تنها بودم طوری که وقتی داشتم از
وسط خیابون رد میشدم
نمیخاستم حرکت کنم میخاستم بایستم و بذارم ماشین از روم رد بشه
و هم خودمو راحت کنم هم یه عده ای رو نمیدونم
والا این دیگه چه حسیه که به آدم دست
میده
اما حتی یه هم زبون هم نداشتم
بتونم بهش فقط و فقط بگم
بشین باهام درد دل کنم